درجوستجوی تنهای
گر همسفر عشق شدی مرد خطر باش ، هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش .
سلام بخوانیدم: چیزی به نام عشق درین سمت و سو نماند حتی دعای آن به شب آرزو نماند خاکستری وزید از آن آتشی که مرد آن شمع و شعر و شاهد وآن های و هو نماند آیینه ای بدون تو در روبروی دل: دیگر برای چهره اش آن رنگ و رو نماند! پرسیدم از تمام دهان ها مسیر تو با بادها رسید نفیری که کو؟ نماند می ترسم از هیاکل وحشی سایه ها خورشید ما کجاست؟ بگو تو!....بگو!..... نماند.
نظرات شما عزیزان:
Power By:
LoxBlog.Com |